خداوندا....
تو میدانی که انسان بودن وماندن
در این دنیا
چه دشوار است........
به کسی اعتماد کن که بتواند
سه چیز را در تو تشخیص دهد:
1.اندوه پنهان شده در لبخندت را
2.عشق پنهان شده در عصبانیتت را
3.معنای حقیقی سکوتت را
چه هوایی
چه طلوعی
جانم
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند...
به خدایی که خودم میدانم
به خدایی که دلش پروانه است
و به مرغان مهاجر هرسال راه را میگوید
و به باران گفته است باغ ها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترک بردارد...
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی
جانم...
من اگر عاشقانه مینویسم
نه عاشقم و نه شکست خورده
فقط مینویسم تا
عشق یاد قلبم بماند
در این ژرفای دل کندن ها
عادت ها و هوس ها
فقط تمرین آدم بودن میکنم
...
پشت هر کوه بلند
سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باغ کسی میخواند:
که خدا هست دگر غصه چرا؟
آرزو دارم
خورشید رهایت نکند؛
غم صدایت نکند؛
ظلمت شام سیاهت نکند؛
و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست،
حضرت دوست جدایت نکند...
خنده از ته دل؛
گریه از سر شوق؛
روزگارت همه شاد...
سفره ات رنگارنگ؛
و تنی سالم و شاد
که بخندی مادام...
♥بهار مبارک♥
پاس دارم آتش جاوید را
یادگار فطرت جمشید را
چند روزی مانده بودش تا به عید
آمد آتش در چنین روزی پدید
بهر او آتشگهی آراستند
از پلیدی و سیاهی کاستند
پس از آن هر روز در روزی چنین
جشن و سوری بوده در ایران زمین...
چهارشنبه سوری خجسته باد...
بی تو مهتاب شبی
در بغل پنجره مردم
و خودم را
به غم انگیزترین درد سپردم
تو که رفتی و رمیدی
و گذشتی و رسیدی
من به جز حسرت و اندوه
ولی سهم نبردم...
از دور تو را دوست دارم
بی هیچ عطری ،
آغــوشــــی ،
نـــوازشـــی ،
و یا حتی بوسه ای...
تـنـــها
دوستت دارم
از دور
...
از دنیای بدون "تو" میترسم!
مثل ماهی
که کابوس تنگ بی آب می بیند؛
هرشب نبودنت را خواب میبینم...
خواب میبینم میروی
بی خداحافظی
بی گریه
بی آغوش
بدون حتی نگاه پشت سر!
خواب میبینم
چمدانت را به دست خیابان می دهی،
چترت را به دست باران،
و تمام خاطره ها را به دست باد،
و خودت سوار بر صاعقه ای ناپدید میشوی...
بیدار که میشوم
نسیمی پنجره را گشوده است
و آهسته آهسته وحشت این کابوس را
از خیال اتاق جارو می کند...
کور مال کورمال در تاریکی این تنهایی
دنبال نشانه های بودنت میگردم
هرچند کوچک و ناچیز
چیزی مثل
همین که هنوز هم نفس می کشم....
• دلت که گرفته باشد
تازه آغاز ماجراست...
قدم به قدم خاطرات می آیند
و روحت را میخراشند
و تو ناچار میشوی به تحمل بُـغضی تلخ؛
• دلت که گرفته باشد
قطره به قطره دلتنگی
سرازیر میشود از چشمانت
و آهی سرد از گونه هایت
مگر چقدر میتوانی طاقت بیاوری؟؟
• دلت که گرفته باشد
یک نفر باید باشد
فــقــط باید باشد...
خطایت هرچه بود آدم،
به جرم سیب دزدیدن
تو را از خویش پر دادند...
ولی آدم نکن باور !!!
تو را با چیدن یک سیب پر دادند؟؟
خطایت عشق حوا بود!
گمانم عاشقش بودی!
به چشمت عشق را دیدی...
برای خاطر حوا تو آن شب سیب را چیدی!!
چه رازی پشت این سیب است،،،
که ما را در به در کردی؟؟
از آن ماوای روحانی
به این دنیای ظلمانی...
من از ابهام می ترسم؛
من از تکرار این فرجام می ترسم؛
چنان گنگ است این قصه
چنان تاریک و پنهان است
که از ترس سقوطی تلخ
من از بوییدن یک سیب بدهنگام
می ترسم.....
چه ذوقی دارد
دویدن میان گندم زار...
وقـتـــی
برای دلخوشی هم ک شده،،،
خیال کنم
تـــــــــــ ـــو
برای لمسِ
خرمن موهای من
حاضری
هـزار هکتار خوشه گندم را
به دنبال من بدوی...
لَـعـنَــــــت بــه تـُـــــــو
کــه بَــــــــرای فَــرامــوش کـــردنـت
هــیــــــچ راهــی وجـــود نـَــــــدارد
خُـــودم را بـه هـر راهـی کِه میـــــزنـــم
روزی بــا تــــــو از آنجـــا گــــذشتــــه ام
...
برف میبارد...!
در زیر برف سفید زمستانی قدم میزنم!!
اما این حق من نیست که در این هوای دونفره تنهایی راه بروم...
دستانم را در جیب هایم میگذارم تا کمی گرم شوم،،،
چقدر جای دستانت خالیست...
چقدر کمبودت حس میشود...
چقدر دستانم یخ کرده...
هرچقدر میخواهم گرمش کنم نمیشود!!
اگر هم دستانم گرم شود همچنان دلم یخ زده میماند!!
حتی اگر خورشید هم بتواند برف ها را آب کند؛
قلب یخ زده ام را عمرا بتواند!!
من پالتو به تن، فانوس به دست،
از کوچه پس کوچه های این شهر سفید سفر میکنم...
بگو از کدام راه بیایم تا پیدایت کنم؟؟؟
...
تو چه گفتی سهراب !؟
قایقی خواهم ساخت !؟
با کدام عمر دراز ؟؟
نوح اگر کشتی ساخت؛
عمر خود را گذراند...
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد،
سالیان طول کشید ...
عاقبت اما ساخت !
پس بگو ای سهراب
شعر نو خواهم ساخت ...
بیخیال قایق !!
یا که می گفتی
تا شقایق هست زندگی باید کرد !؟
این سخن یعنی چه ؟؟
با شقایق باشی ،زندگی خواهی کرد ؟
ورنه این شعر و سخن
یک خیال پوچ است ...
پس اگر میگفتی
"تا شقایق هست، حسرتی باید خورد"
جمله زیباتر میشد...
تو ببخش ای سهراب
که اگر در شعرت
نکته ای آوردم
انتقادی کردم
بخدا دلگیرم
از خیال و رویا
از تمام دنیا
بخدا دلگیرم
بخدا من سیرم
در جوانی پیرم
زندگی رویا نیست...
زندگی پر درد است...
زندگی نامرد است...
زندگی نامرد است...
فقط انگار در این شهر، دلِ من دل نیست!
کم رسیدَست به رویام، خدا عادل نیست؟
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم
تَرک تو کردن و آواره شدن مشکل نیست!
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان:
تَه دریای غمِ کهنه ی من ساحل نیست...
فلسفه، فلسفه از خاطره ها دور شدی
علتی در پس این سلسله ی باطل نیست
اشک میریختم آن روز که بیرحم شدی
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست...
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنیست؛
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائِل نیست
آمدی قصه ببافی که مُوجّه بروی
در نزن رفته ام از خویش کسی منزل نیست...
دوستــت دارم . . .
بــه اضــافه
سه نقطــه
تـآ بدآنــی
مــن ؛
و دوستـت دارم هـایـم،
امتــداد داریــم . . .
در تــو ؛
تــا همیــشه
مثـل همیـن سـه نقطـه . . .
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست؟
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست!!
باران که شدی پیاله ها را نشمار،،،
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست!
باران! تو که از پیش خدا می آیی،
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست؟!
شادی طبیعت توست،،،
میل به داشتن آن اشتباه نیست.
اشکال در آن است که آن را
در بیرون از خود جستجو نمایید،
هنگامی که آن را در درون دارید.
من زندگی خودم را میکنم و
برایم مهم نیست چگونه قضاوت میشوم!
مهم بودن یا نبودن را فراموش کن!!
روزنامه روز شنبه زباله روز یکشنبه است!
زندگی کن
به شیوه خودت،
با قوانین خودت،
با باورها و ایمان قلبی خودت،
مردم دلشان میخواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند...
برایشان فرقی نمیکند چگونه هستی؛
هرجور که باشی حرفی برای گفتن دارند!!
شاد باش و از زندگی لذت ببر...
چه انتظاری از مردم داری؟؟
آنها حتی پشت سر خدا هم حرف میزنند...!
مَـــــنِ مَـــریــض
وَ تُـوعِه رَوانـــی
کِـــــنــارِ هَــــــم
اِنـــــــــــگــــــــار
دُنــیــا رو داریــم ...
• خُـــدا بَـعـضــی دُخـــتَــرا رو آفَـریـد
• تا ثـابـت کُـنــه
• دُخـتَــر هَـم میـتـونــه مَــرد باشِــه ...
یِکــــ نَفــــر دَستشـــ خُـــورد
و چــای ریـختـــــ رویِ تَقویمــ
و تَمام روزهــا تَلخــــ شُــد...